یادداشتی در بیان همدلی و همدردی با دکتر سیدحمیدرضا علوی
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند.
امروز بیش از هر زمان دیگری، همه دانشجویان، دوستان و همکاران استاد عارفمسلک انجمن فلسفه تعلیم و تریت ایران و کرمان، دکتر سیدحمیدرضا علوی، با این بیت تسلیبخش حافظ، عارف بزرگ، با او همدلی و همدردی میکنند. کیست که تجربه زیسته همسخنی با دکترعلوی را داشته باشد و دمی در هوای نَفس و نَفَس عرفانیاش، ریه از معنویت و عرفان پر و خالی نکرده باشد و اینک دلخوش به مضمون و معنای به این بیت نباشد.
شنیدن خبر کوچ نابهنگام فرزند بزرگ و عزیز ایشان، جوان بیستساله، مهندس عرفان علوی[1]، امروز، چنان آب سردی بود بر جسم و جان دانشجویان، دوستان و همکاران ایشان که باورش، غیرممکن مینماید. چقدر سخت و جانکاه است، یادآوری فرایند بزرگکردن و تربیت این نهال امانتی خدا به آدمی.
بیستسال، با چه ذوق و شوقی، به دور و بر این نهال گشتهای، تشنگی و گرسنگیاش را پاییدهای، دانه معنویت و عرفان در هستیاش، پاشیدهای، علفهای هرز سایبانش را برچیدهای، با کوچکترین رنجش او، هستیات، زیر و زبر شده باشد، ذره ذره رشد و قدکشیدن او، در کوره عشق و اشتیاق تو به او دمیده باشد، جمال و کمالش، سختیهایت را رنگ ببازاند، چه امیدها و آرزوها برای باروریاش در سر و دل پروراندهای؛ که روزی، سایباش، چتر آرامشبخش زندگی و خستگیهایت باشد، چوب هستی و همت او، عصای سالخوردگیت، باشد، نهالی نیک به یادگار از تو در این جهان بماند و...
ناگهان پیک اجل، این امانتی نشو و نمایافتهات را میرباید و به کوی خدا میبرد! شگفتزده، مات و مبهوت عمل خدا میشود. نمیتوانی لب به اعتراض بگشایی! هر صاحب امانتی، روزی، امانتیاش را خواهد خواست و برد! تو معلم عرفان برای دانشجویان و همکارانت بودهای و هستی. تک تک واژههای عرفانی و ایمانی کتاب «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» را در انبان تجربههای عرفانی زیستهات، پختهای و پروراندهای و همه ساله، با چه شور و شوقی در کام تشنه و جام تهی هستی دانشجویان و همکارانت در طرح ضیافت اندیشه، سخاوتمندانه، ریختهای.
یادت هست هفته گذشته در کلاست گفتی: اگر زندگیتان بر مدار پیوسته خوشی و لذت دنیاست، به ریسمان نادیدنی پیوند حباب زندگی و محبتتان با خدا شک کنید؟ یادت هست گفتی، سختیهای جانکاه زندگی از دو منظر، تفسیری بسیار متفاوت خواهند داشت؟ دنیا به مثابه قرارگاه و دنیا به مثابه گذرگاه! یادت هستی گفتی، در افق دنیا به مثابه گذرگاه و کاروانسرا، سختیها و مصیبتها، چه بسا نردبان صعودی آدمی به پلهها و ساحتهای نزدیکی و همسایگی با کوی خدا باشند؟ یادت هست گفتی، جهان و هستی، سرای شهادت و گواه است چنان که هیچ برگی از درختان نمیافتد و هیچ خاری در ریشه جسم و جان آدمی فرو نمیرود، مگر آنکه او میداند؟ و حکمت دارند؟ یادت هست از دست مهربانش بر شانههای رنجورت سخن میگفتی، چندی پیش که ماتم زده کوچ پدر بودی؟ یادت هست از دستگیریهای نادیدنی و دیدنیاش در بزنگاههای زندگی، چه حکایتها داشتی و داری؟
باورت میشد که این هفته، بعد پایان کلاست برای همکاران باید، نخست خود در معرض ارزشیابی از گفتههایت برآیی؟ ما دانشجویان، دوستان و همکارانت، به خوبی میدانیم که کلام و سیره عملی تو در معلمی و زندگی، دو روی یک سکهاند. انگار خدا میخواهد، حتی دور از دیوارهای کلاس درس و دانشگاه، تو در سیره عملی زندگیات، مراد و پیر عرفانی ما باشی! مگر نمیگفتی، پیش آمدنت به دوره طرح ضیافت، هنگام رد شدن از زیر آیینه قرآن، با خود نذرکرده بودی که اگر یک واژه کلام و نگاهت در کویر هستی همکاری، بذر عرفان و معنویت بپاشاند، سجده شکر به جای آوری؟
اینک چشم اشکبار و پندآموز دانشجویان، دوستان و همکارانت، به چگونگی رفتار و عمل تو در سرکشیدن این «جام بلا و امتحان» دوخته شده است. شاید خدا میخواهد با ستاندن «عرفان» از تو و همسر کریمهات، دکتر مریم کلانتری، چشمههای عرفان را به روی هستیتشنهات به کلام و ندای خودش بگشاید؟ شاید خدا میخواهد با پس گرفتن امانتیاش، «عرفان»، تو زیباترین درس کتاب عرفان را با تأسی به مادرت، سیده السادات، فاطمه زهرا(س)، به ما بیاموزانی؟ فضیلت صبر را او و فرزندش زینب (س) به نیکوترین صورت، معنا کردند. ما چشم انتظار صبوری فاطمی و زینبیتان هستیم.
به این فکر باش که در کتاب خودنوشت تربیتی زندگینامهات،(این گونه تربیت شدم)، چگونه باید این روزهای سخت زندگیات را برای دوستان و دانشجویان آیندهات، بازگو کنی. شُکوه صبوری فاطمی و زینبورات، میتواند پندآموزترین صفحه این کتاب باشد ان شالله.
همدلی و همدری خالصانه تمامی اعضای انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت کرمان را در این ایام، پذیرا باش. سالها، حلاوت و طعم سخاوتمندانه مهمانی و مهماننوازیتان در سر سفره همایش فلسفه تربیت دینی و تربیت اخلاقی دیار کرمان، در وجودمان خواهد ماند و دعاگویتان خواهیم بود.
از طرف اعضای خانواده انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران و کرمان
[1] - ایشان دیروز عصر(هشتم تیرماه)، به دلیل سکته، با جسم و جان روزهدارشان به دیدار محبوب، خدای تعالی، شتافتند. روحش، قرین رحمت خدا باد.
حکایت ارادت و محبت عمیق و خالصانه دانشجویان و کارمندن و اساتید دانشکده به دکتر علوی،امریست که بر کسی از اهالی بخش پوشیده نیست،همین بود که دیروز بعد از شنیدن این خبر،همه مان را در غم فرو برد.و شاید همه مان امتحان الهی و آیه ی وبشرالصابرین و همین بیت حافظ را به یاد آوردیم.شاید همه آنهایی که جرعه ای از درسهای تربیت اسلامی استاد،رنگی از خدا بر اندیشه و زندگیشان زده بود،به چگونگی رفتار استاد در این بزنگاه طاقت فرسا و جام سرشار بلا فکر میکردند؛ما امروز در گرماگرم این ابتلا ،درسمان را از استاد گرفتیم.
امروز شاهد شکوه صبر و تسلیم دکتر علوی در مراسم خاکسپاری فرزندشان بودیم. نمیتوان سخت تر از لحظه خاکسپاری،زمانی را در این ماجرا تصور کرد؛استاد محزون و صبور با لبی مشغول ذکر،عملا درسهای تربیت اسلامی را برایمان گفت.حتی حواسشان به فرزند کوچکشان سید عارف هم بود تا شاهد صحنه خاکسپاری برادر بزرگ خود نباشد.یقینا این نوع رفتار تنها از کسی برمی آید که دنیا را گذرگاهی و سختیها را نردبانی تا کوی دوست و فرزند را امانتی الهی میبیند و سر به تسلیم و دل به صبر میسپارد. همسر داغدار- و به رسم مادری-بیتاب ایشان نیز،تنها نام ائمه و ذکر یا علی بر لب داشتند و ذره ای بوی شکوه از کلامشان به مشام نمیرسید.
امروز دیدن سیمای عرفانی استاد در این غم بزرگ و حزن و اندوه عمیق و پدرانه شان،آمیخته با صبر و تسلیم در برابر پروردگار ،در کنار دیدن آغوش خاک که پیکر سید عرفان را در بر خود میگرفت،و یاد روز وعده تن خود با خاک و دیدار یار،موجی از عرفان و یاد خدا را بر مراسم خاکسپاری و قلوب و عقولمان مسلط کرده بود که هر لحظه اش برایمان درسی فراموش نشدنی بود...