انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران

شاخه تربیت اسلامی کرمان

انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران

شاخه تربیت اسلامی کرمان

انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران
انجمن فلسفه تعلیم و تربیت شاخه کرمان با هدف توسعه اندیشه های بنیادین اسلامی برآنست که با توکل بر خدا ساختاری منسجم، یکپارچه و برمبنای آموزه های دینی جهت ایجاد نظام تعلیم و تربیت در راستای تربیت انسان ترازجامعه دینی را بنیان نهد.
آخرین نظرات

هوالباقی

هر که در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند.

امروز بیش از هر زمان دیگری، همه دانشجویان، دوستان و همکاران استاد عارف­مسلک انجمن فلسفه تعلیم و تریت ایران و کرمان، دکتر سیدحمیدرضا علوی، با این بیت تسلی­بخش حافظ، عارف بزرگ، با او همدلی و همدردی می­کنند. کیست که تجربه زیسته هم­سخنی با دکترعلوی را داشته باشد و دمی در هوای نَفس و نَفَس عرفانی­اش، ریه از معنویت و عرفان پر و خالی نکرده باشد و اینک دلخوش به مضمون و معنای به این بیت نباشد.

شنیدن خبر کوچ نابهنگام فرزند بزرگ و عزیز ایشان، جوان بیست­ساله، مهندس عرفان علوی[1]، امروز، چنان آب سردی بود بر جسم و جان دانشجویان، دوستان و همکاران ایشان که باورش، غیرممکن می­نماید. چقدر سخت و جان­کاه است، یادآوری فرایند بزرگ­کردن و تربیت این نهال امانتی خدا به آدمی.

بیست­سال، با چه ذوق و شوقی، به دور و بر این نهال گشته­ای، تشنگی و گرسنگی­اش را پاییده­ای، دانه معنویت و عرفان در هستی­اش، پاشیده­ای، علف­های هرز سایبانش را برچیده­ای، با کوچک­ترین رنجش او، هستی­ات، زیر و زبر شده باشد، ذره ذره رشد و قدکشیدن او، در کوره عشق و اشتیاق تو به او دمیده باشد، جمال و کمالش، سختی­هایت را رنگ ببازاند، چه امیدها و آرزوها برای باروری­اش در سر و دل پرورانده­ای؛ که روزی، سایباش، چتر آرامش­بخش زندگی­ و خستگی­هایت باشد، چوب هستی  و همت او، عصای سالخوردگیت، باشد، نهالی نیک به یادگار از تو در این جهان بماند و...

ناگهان پیک اجل، این امانتی نشو و نمایافته­ات را می­رباید و به کوی خدا می­برد! شگفت­زده، مات و مبهوت عمل خدا می­شود. نمی­توانی لب به اعتراض بگشایی! هر صاحب امانتی، روزی، امانتی­اش را خواهد خواست و برد! تو معلم عرفان برای دانشجویان و همکارانت بوده­ای و هستی. تک تک واژه­های عرفانی و ایمانی کتاب «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» را در انبان تجربه­های عرفانی زیسته­ات، پخته­ای و پرورانده­ای و همه ساله، با چه شور و شوقی در کام تشنه و جام تهی هستی دانشجویان و همکارانت در طرح ضیافت اندیشه، سخاوت­مندانه، ریخته­ای.

 یادت هست هفته گذشته در کلاست گفتی: اگر زندگی­تان بر مدار پیوسته خوشی و لذت دنیاست، به ریسمان نادیدنی پیوند حباب زندگی و محبت­تان با خدا شک کنید؟ یادت هست گفتی، سختی­های جان­کاه زندگی از دو منظر، تفسیری بسیار متفاوت خواهند داشت؟ دنیا به مثابه قرارگاه و دنیا به مثابه گذرگاه! یادت هستی گفتی، در افق دنیا به مثابه گذرگاه و کاروان­سرا، سختی­ها و مصیبت­ها، چه بسا نردبان صعودی آدمی به پله­ها و ساحت­های نزدیکی و همسایگی با کوی خدا باشند؟ یادت هست گفتی، جهان و هستی، سرای شهادت و گواه است چنان که هیچ برگی از درختان نمی­افتد و هیچ خاری در ریشه جسم و جان آدمی فرو نمی­رود، مگر آنکه او می­داند؟ و حکمت دارند؟ یادت هست از دست­ مهربانش بر شانه­های رنجورت سخن می­گفتی، چندی پیش که ماتم زده کوچ پدر بودی؟ یادت هست از دست­گیری­های نادیدنی­ و دیدنی­اش در بزنگاه­های زندگی، چه حکایت­ها داشتی و داری؟

باورت می­شد که این هفته، بعد پایان کلاست برای همکاران باید، نخست خود در معرض ارزشیابی از گفته­هایت برآیی؟ ما دانشجویان، دوستان و همکارانت، به خوبی می­دانیم که کلام و سیره عملی تو در معلمی و زندگی، دو روی یک سکه­اند. انگار خدا می­خواهد، حتی دور از دیوارهای کلاس درس و دانشگاه، تو در سیره عملی زندگی­ات، مراد و پیر عرفانی ما باشی! مگر نمی­گفتی، پیش آمدنت به دوره طرح ضیافت، هنگام رد شدن از زیر آیینه قرآن، با خود نذرکرده بودی که اگر یک واژه کلام و نگاهت در کویر هستی همکاری، بذر عرفان و معنویت بپاشاند، سجده شکر به جای آوری؟

اینک چشم اشک­بار و پندآموز دانشجویان، دوستان و همکارانت، به چگونگی رفتار و عمل تو در سرکشیدن این «جام بلا و امتحان» دوخته شده است. شاید خدا می­خواهد با ستاندن «عرفان» از تو و همسر کریمه­ات، دکتر مریم کلانتری، چشمه­های عرفان را به روی هستی­تشنه­ات به کلام و ندای خودش بگشاید؟ شاید خدا می­خواهد با پس گرفتن امانتی­اش، «عرفان»، تو زیباترین درس کتاب عرفان را با تأسی به مادرت، سیده السادات، فاطمه زهرا(س)، به ما بیاموزانی؟  فضیلت صبر را او و فرزندش زینب (س) به نیکوترین صورت، معنا کردند. ما چشم انتظار صبوری فاطمی و زینبی­تان هستیم.

به این فکر باش که در کتاب خودنوشت تربیتی زندگی­نامه­ات،(این گونه تربیت شدم)، چگونه باید این روزهای سخت زندگی­ات را برای دوستان و دانشجویان آینده­ات، بازگو کنی. شُکوه صبوری فاطمی و زینب­ورات، می­تواند پندآموزترین صفحه این کتاب باشد ان شالله.

همدلی و همدری خالصانه تمامی اعضای انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت کرمان را در این ایام، پذیرا باش. سال­ها، حلاوت و طعم سخاوتمندانه مهمانی و مهمان­نوازی­تان در سر سفره همایش فلسفه تربیت دینی و تربیت اخلاقی دیار کرمان، در وجودمان خواهد ماند و دعاگویتان خواهیم بود.

از طرف اعضای خانواده انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران و کرمان

 

 



[1] - ایشان دیروز عصر(هشتم تیرماه)، به دلیل سکته، با جسم و جان روزه­دارشان به دیدار محبوب، خدای تعالی، شتافتند. روحش، قرین رحمت خدا باد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۹
انجمن فلسفه تعلیم و تربیت کرمان

نظرات  (۲)

حکایت ارادت و محبت عمیق و خالصانه دانشجویان و کارمندن و  اساتید دانشکده به دکتر علوی،امریست که بر کسی از اهالی بخش پوشیده نیست،همین بود که دیروز بعد از شنیدن این خبر،همه مان را در غم فرو برد.و شاید همه مان امتحان الهی و آیه ی وبشرالصابرین و همین بیت حافظ را به یاد آوردیم.شاید همه آنهایی که جرعه ای از درسهای تربیت اسلامی استاد،رنگی از خدا بر اندیشه و زندگیشان زده بود،به چگونگی رفتار استاد در این بزنگاه طاقت فرسا و جام سرشار بلا فکر میکردند؛ما امروز در گرماگرم این ابتلا ،درسمان را از استاد گرفتیم.

امروز شاهد شکوه صبر و تسلیم دکتر علوی  در مراسم خاکسپاری فرزندشان بودیم. نمیتوان سخت تر از لحظه خاکسپاری،زمانی را در این ماجرا تصور کرد؛استاد محزون و صبور با لبی مشغول ذکر،عملا درسهای تربیت اسلامی را برایمان گفت.حتی حواسشان به فرزند کوچکشان سید عارف هم بود تا شاهد صحنه خاکسپاری برادر بزرگ خود نباشد.یقینا  این نوع رفتار تنها از کسی برمی آید که دنیا را گذرگاهی و سختیها را نردبانی تا کوی دوست و فرزند را امانتی الهی میبیند و سر به تسلیم و دل به صبر میسپارد. همسر داغدار- و به رسم مادری-بیتاب ایشان نیز،تنها نام ائمه و  ذکر یا علی بر لب داشتند و ذره ای بوی شکوه از کلامشان به مشام نمیرسید.

امروز دیدن سیمای عرفانی استاد در این غم بزرگ و  حزن و اندوه عمیق و پدرانه شان،آمیخته با صبر و تسلیم در برابر پروردگار  ،در کنار دیدن آغوش خاک که پیکر سید عرفان را در بر خود میگرفت،و یاد روز وعده تن خود با خاک و دیدار یار،موجی از عرفان و یاد خدا را بر مراسم خاکسپاری و قلوب و عقولمان مسلط کرده بود که هر لحظه اش برایمان درسی فراموش نشدنی بود...

 

 

«امتحان» واژه ای ست آشناکه بارها در پیچ و خم زندگی،خواسته یا ناخواسته با نتیجه ای خوش یا ناخوش قرین و همدممان گردیده و چه بسا در پی گذراندن موفقیت آمیز برخی امتحان ها مدرکی ، پُستی یا مال و منالی نیز خودنمایی کرده و خستگی امتحان را از تن و جانمان بدر برده است، اما برخی امتحانها به گونه ای دیگر رخ می نمایانند؛گونه ای که در آن با «بازپس گرفتن» تو را می آزمایند ، یا مالی و منالی از دست می دهی یا پست و مقامی و گاهی از آن هم سخت تر عزیز و دلبندی را.
در پسِ از دست دادن مال و مقام امیدی به بازگشت آن داری، اما از دست دادن عزیزان و دلبندان را امید بازگشتی نیست. این که چگونه با این امتحان کنار بیایی کمین گاهی است که ایمانت را در مرحله عمل برملا می کند و چه پندآموز است دیدن چنین صحنه هایی؛ تقدیر بر این بود که دل و دیده مان در  رویارویی استاد اخلاق و عرفان دیارمان با داغ فرزند،محزون و اشکبار صحنه ای عبرت آموز را به نظاره بنشیند.
حضور استاد با همان آرامش و متانت همیشگی در غسالخانه و قرائت نماز بر قامت رعنای دلبندشان و پاسخ گویی به ابراز همدردی حاضران، جلوه هایی از مراحل عملی ایمان بود که با چشمان اشکبارمان دیدیم در آن جا خبری از جزع و فزع و چه بسا ناشکرهای معمول و مرسوم نبود.هر چه بود نشان  از راضی بودن به رضای الهی می داد. مادر داغدار پس از وداع با پیکر فرزند، با گوش سپردن به نوای قرائت زیارت عاشورا توسط نزدیکان و زمزمه مداوم ذکر یا امیر المومنین، گذر سهل و آسانی از دار ناسوت به عالم ملکوت  را برای عزیزش طلب می نمود. ما نیز از خداوند مهربان برای این ذریه علی بن ابی طالب ،آرزوی آرامش ابدی و برای استاد و همسر بزرگوارشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی